داستان هیرو :
پارچه خلقت نیازمندی مراقبت دائمی می باشد.مبادا که رشته رشته بشود. زمانی که از هم باز بشود تمامی جهان (آموزش هیرو Weaver) ناتمام می ماند.این کار Weaver ها (بافندگان) است که پارچه را یکدست نگه دارند و گره های واقعیت را زمانی که از هم باز شدند تعمیر کنند.
و از آن در برابر چیزهایی که تخم خود را بر روی قسمت های فرسوده این پارچه قرار می دهند محافظت کنند زیرا ممکن است اگر حواسشان نباشد کل جهان را در هنگام به بلوغ رسیدن تخم ها ببلعند.اسکیتسکر یک بافنده قهار است که به او وظیفه مراقبت از قسمت کوچکی از آفرینش محول شده بود اما این کار کوچک او را راضی نمی کرد.این امر او را مورد آزار قرار می داد که کل جهان آفرینش در گدشته به وجود آمد و دستگاه بافندگی کار خود را انجام داده و از آنجا رفته است.
آموزش هیرو Weaver
او میخواست خود آفریننده باشد تا اینکه فقط مراقبت از آن را برعهده داشته باشد و دنیا را بر اساس توانایی های خود بافندگی کند.او با ایجاد تغییرات جزیی در قلمرو تحت مراقبت خود شروع کرد اما جاذبه آفرینش او را معتاد کرد و او شروع به انجام تغییرات برخلاف دستگاه بافندگی کرد.در این زمان محافظین با قیچی های خود آمدند و دنیای او را پاره پاره کردند و نقش های کیهانی را بدون حضور او دوباره بافتند.
او خود را تنها و جدای از هم نوعان خود یافت، وضعیتی که برای هر بافنده دیگر بسیار عذاب آور بود.اما اسکیتسکر خوشحال بود. حالا که او آزاد شده بود.آزاد بود که یک جهان دیگر مخصوص به خود بسازد. مصالح مورد نیاز او در اطراف او حضور داشت.تنها کاری که او باید انجام دهد این است که گره های این جهان را از هم باز کند و دوباره شروع به بافتن آن بکند.