داستان هیرو :
روستای خود مختار نیزه هیچ دانشی از جنگی که تمامی کشور را فرا گرفته بود نداشت. (آموزش هیرو Phantom Lancer) برای آنها زندگی آرام ماهی گیری با نیزه و غذا خوردن با خانواده تنها چیزی بود زندگیشان نیاز داشت. با اینحال جنگ به روستای آنها کشیده شد.
زمانی که فرزندان آنها به عنوان سرباز درخدمت کشور درآمدند ماهیگیر(نیزه دار) فروتن آزریس قسم خورد که صلح و آرامش را برای کشور و همینطور مردم روستای خود به ارمغان بیاورد.
او و مردم روستا که در خط مقدم در برابر آخرین حمله جادوگر ترسنام ورن قرار کرفته بودند تمامی افراد روستا در آنجا کشته می شوند.زمانی که نیروها به سمت قلعه جادوگر رو به پیشروی بودند
آموزش هیرو Phantom Lancer
فقط آزریس زنده ماند و توانست به داخل قلعه نفوذ کند.او که از کشته شدن هم رزمانش خشمگین بود با دقت فراوان در برابر تله های مرگبار و محافظین جادوگر پیر.وز شد. خیلی زود ماهیگیر ساده خود را دربرابر ورن دید.
آن دو تمام شب مشغول مبارزه با یکدیگر بودند و زمانی که آشوب به بالاترین حد خود رسید آزریس توانست دشمن خود را شکست بدهد اما جادوگر به راحتی نمرد. او پس از مرگ منفجر شد و تکه هایی از نور تبدیل گشت و بدن قاتل خود را سوراخ کرد.زمانی که خاک به پایین نشست و دود جنگ صاف شد
آزریس خود را در میان هم روستایی های خود دید که تمامی آنها لباسی که او بر تن داشتند را پوشیده بودند و به سلاح خود او مسلح بودند و همگی مانند خود او فکر می کردند. زمانی که متحدین او به سمت او برای جشن پیروزی در حرکت بودند او از آن ارواح خواست که خود را مخفی کنند و آنها یکی پس از دیگری غیب شدند.
زمانی که سربازان به آن محل رسیدند فهمیدند که آزریس جادوگر را شکست داده است. زمانی که سربازان به سمت قهرمان خود رفتند ماهیگیر نیز ناپدید شد. آن ماهیگیر که دربرابر آنها ایستاده بود کسی نبود بجز یکی دیگر از ارواح روستاییان آزریس.