داستان هیرو :
آهنگران کوه جوئرلاک بر این اعتقاد هستند بهترین آلیاژ برای ساخت وسایل جنگی شاخ یک مگنوسورس است. (آموزش هیرو Magnus) و در بین تمامی این شاخ ها ، بزرگ ترین و تیزترین شاخ متعلق به حیوانی به نام مگنوس می باشد.
برای نیمه از یک قرن ، مگنوس از هم نوعان خود در برابر شکارچیان شاخ های این موجودات دفاع کرد. هر دفعه او به سم و شاخ آغشته به خون به محل زندگی خود باز می گشت تا اینکه رییس قبیله او را قانع کرد تا به سمت شمال و پشت کوه ها محلی برای زندگی خود پیدا کنند.
اما مگنوس این تصمیم آن ها را به تمسخر گرفت زیرا هیچ گاه در برابر شکارچیان و محافظت از مردمش شکست نخورده بود.او تصمیم خود را گرفت که نژاد مگنوساری در محل زندگی خود باقی بمانند.
اما وقتی کوه یوئرلاک شروع به فوران ناگهانی کرد نیمه از مردم او در آتش و گدازه های آتش فشانی مردند و مگنوس بلاخره تصمیم خود را تغییر داد.
آموزش هیرو Magnus
بازماندگان به سمت شمال حرکت کردند و ناگهان به یک بن بست که توسط صد شکارچی مسلح به شمشیر و تیر و کمان برخورد کردند.مگنوس انتظاری دیگری از انسان ها نداشت.او رهبری خواهران و برادران جنگجو خود را بر عهده گرفت و در خط مقدم نبرد با شکارچیان قرار گرفت و پیران، مادران و بچه ها به قسمت دره کوه فرار کردند.
اساتید بزرگ نظرات متفاوتی درباره اینکه چه اتفاقی در آنجا افتاد دارند. برخی می گویند مگنوس دوباره پیش هم نوعان خود بازگشت.برخی نیز می گویند مگنوس زخم های کاری برداشت و بعد از آن مرد. هیچ کدام از این ها درست نیست.
مگنوس قسم خورد که دوباره هم نوعان خود را متحد کند… اما فقط بعد از اینکه کسانی که باعث فوران کوه شدند و تماشاگر کشته شدن هم نوعان او بودند را پیدا و آنها را به وسیله شاخ خود نابود کند.