داستان هیرو :
اولین سالهای هودوینک در فضای سبز که زمانی لبه های کریموول را پر می کرد، سپری شد. (آموزش هیرو Hoodwink) اما با رشد آن پادشاهی، و نیازهای شهروندان و ارتش او بسیار حریصانه شد، بارون های هر ناحیه برای بدست آوردن سنگ معدن و چوب خراشیده چنگ و دندان تیز کردند تا برای پاسخگویی به خواسته های سرزمین در حال تغییر در بلعیدن زیبایی طبیعی جنگل های مرزی از یکدیگر پیشی بگیرند.
آموزش هیرو Hoodwink
برای آنهایی که در جنگل های باستانی زندگی می کردند، سه انتخاب بیشتر نداشتند یا به دنبال پیروی از صف پناهجویان به مناطق آرام بروند، هنگامی که از خانه های خود دفاع می کردند، به دست پودر و فولاد (اسلحه) سیاه کریموول افتند، یا به سمت شمال برای پیدا کردن سرنوشت خود در گل های خالی از سکنه گلنس و نخلستان های جنگل مه آلود Tomo’kan فرار کنند.
بنابراین در آن جنگل های مه آلود خائنانه شمالی بود که هودوینک بزرگ شد. شکارچیان وحشتناک Tomo’kan را گول زد و با برخی از راهزنان محلی خود به مشکل برخورد کرد در حالی که با دیگران نیز به مخالفت می پرداخت و هر زمانی که شیطانت جالبی پیدا می شد، راهی پیدا می کرد که بخشی از ان باشد و اغلب اوقات خود علت آن بود.
اما وقتی ضعیف ترین وزش از آتش (آتش استعاره از همون مشکلاتی هستش که کریموول را نابود می کرد) کریموول به خانه جدیدش رسید، افکار هودوینک متوجه هر خانواده و دوستانی شد که ممکن بود از این حمله جان سالم به در برده باشند، حال مجبور است زندگی هایی که در سرزمین های ویران شده ای که که زخم هایش روح او را به درد می آورد را بدرقه کند، او نتوانست جلوی خودش را بگیرد تا به تمدن نزدیک نشود و نگاهی اجمالی به شیاطینی که زندگی قبلی او را نابود کردند اندازد.
او در آنجا دید که هیولا هایی که از کودکی اش به یاد می اورد اصلا هیولا نیستند. آنها فقط انسان بودند. سربازان ، کارگران، بازرگانان … و پناهندگان. و سربازان ، حتی با پودر سیاه و فولادشان، در مقایسه با خطراتTomo’kan ،خطرات واقعی با شاخک ها و دندان ها خطراتی که او مانند یک دانه افرا چرخنده با انها می رقصید، هیچ نبود.
دانستن اینکه او همیشه می تواند در پیچ و خم های Tomo’kan گذرگاه مطمئنی پیدا کند، که در آن اکثر مردم خونگرم (انسان ها) ترس از پا گذاشتن دارند Hoodwink اکنون علیه کسانی که جرات تلاش برای تسخیر بیشتر حیات وحش دارند می ایستد و به آنها حمله می کند، با خوشحالی آنچه را که دوست دارد از وسایلشان برمی دارد، آنچه را که دیگر هیچ فایده ای برایش ندارد نابود می کند و به بازماندگان اقوام کمک می کند تا بار دیگر به زندگی در فضای سبز برگردند.