داستان هیرو :
در جنگل یاما راسکاو، تعادل چیزی خارج از قوانین طبیعت به حساب نمیآید. هر کوچکترین نقص در تعادل، به معنای روزی سخت و بدون بازگشت است. (آموزش هیرو Batrider) یک شخص عادی به نام مزرعه دار، در این جنگل زندگی میکرد و روزانه در زمین خانوادگی اش کار میکرد، تا اینکه یک شب خفاشی او را برداشت و به دور از خانه و خانوادهاش برد. با این حال، پسر جوانی در این شرایط تصمیم به مبارزه گرفت. با استفاده از ابزارش، خود را از دست خفاش نجات داد و خود را به پشت خفاش منتقل کرد و پس از آن به دنبال هدفش رفت.
پسر جوان به مرور زمان بزرگ شد و هر سال در فصل تابستان به خانه خانوادگی بازمی گشت و در بوته های جنگل ها پنهان میشد، تا عطر اوایل زندگی اش را دوباره به دست بیاورد. سالها گذشت و او به دنبال راهی بود که با آن بتواند به عمق درون خود نفوذ کند و دست به دست هم دادن با دوستان و شناختن دیدگاههای جدید از این راه برایش ممکن شد.
آموزش هیرو Batrider
در طول سفر، پسر جوان با شجاعت و عزم راسخ خود، به یک استاد سوارکاری تبدیل شد. حالا در شبهای گرم تابستان، با طنابی که همیشه در کنار خود داشت، و با شور و شوق پرواز در آسمان، احساس آزادی بیشتری میکرد.