داستان هیرو :
در قلمرویی که Pugna در آنجا به دنیا آمد، نزدیک دریچه سواحل زیرین، یک لامایی وجود دارد که خود (آموزش هیرو Pugna) را صرف هنرهای نیستی کرده است،هنری که انرژی های زیرین را از اجسام بیرون می کشد.استاد بزرگ این معبد خود را سال های پیش به داخل نیستی فرستاد و آکادمی را بدون رهبر رها کرد.
پس از لحظه مرگ رهبر خود کاهنان معبد شروع به احیای دوباره رهبر مرده خود کردند و تمامی نشانه ها به روستاهای همسایه سرایت کردند.
آموزش هیرو Pugna
بسیاری از روستاها در سایه معبد نابود شدند و پلازاها مملو از بچه های مرده بود. Pugna که آن زمان یک کودک 13 ماهه بود یکی از کاندیدها برای احیای رهبر آن مکتب بود و در روز موعود او به همراه دو بچه دیگر به معبد فرستاده شدند. لاماها بازمانده ای از جواهراتی که در اختیار رهبر سابقشان بود به آن کودکان دادند.
یکی از آنها آن را برداشت و بر روی سوراخ بینی خود قرار داد. دیگری تکه ای که به او دادند را یکجا بلعید ولی Pugna آن را برداشت و آن را توسط آتشی سبز نابود کرد و واند و آرملت را برداشت و گفت “مال من است”.
در اینجا لاماها او را بر روی شانه های خود قرار دادند و او را به تخت معبد نشاندند تا قبل از اینکه حس او تغییر مند. در طول 5 سال، چیزی به جز خاکستر از خود معبد باقی نماند و هیچ چیز نمی توانست Pugna را راضی نگه دارد.