داستان هیرو :
یک شوالیه جنگجو،کهنه کار و به شدت وفادار بود.که در مجمع شوالیه هایی (آموزش هیرو Omniknight) که در آن پرورش پیدا کرد قسم یاد کرد که شوالیه ای با نام و آوازه ای نیک گردد.
او تمام عمر خود را در خدمتگذاری به خدا (اینجا خدا منظور کسی است که عالم بر همه چیز است و تمام اتفاقات را می بیند) صرف کرد.در این مبارزه های خود همیشه در انجام وظیفه خود بی نقص بود زیرا تازمانی که او نیرویی برای جنگیدن داشت هیچ گاه دستورات را زیر سوال نمی برد و شجاعت و نیروی بسیار زیادی داشت که از جوانی او نشات می گرفت.
آموزش هیرو Omniknight
اما پس از سال ها مبارزه اساتید او بخاطر کهولت سن از دنیا رفتند و در قبرها به خاک سپرده شدند و همرزمان او وارد جنگ با موجوداتی شدند که سر تعظیم برای خدا فرود نمی آوردند
.پس از اینکه همراهان او در غافلگیری های دشمنان، طاعون و آب های آلوده کشته می شدند او شروع به زیر سوال بردن قسم خود کرد-هدف از این جهاد چیست؟ بعد از تفکری عمیق، او راه خود را از ارتش خود جدا کرد و سفری آهسته به سمت ارتفاعات امائوراکس را در پیش گرفت.
در آنجا او کاهنان در خدمت خدا را به چالش کشید.هیچ کس آنها را تا به حال مورد سوال قرار نداده بود و آنها سعی کردند تا پیوریست را در گودال قربانگاه بیندازند اما او از این عمر ممانعت کرد.
وقتی آنها به اعمال زور روی آوردند او شروع به درخشیدن توسط نور مقدس شد و کاهنان شاهد این بودند که خدا او را برای نشان دادن چهره خود انتخاب کرد.کاهن اعظم از او خواست که به سفری در عمق زمین برود تا مفهوم بینش و دانایی را در آنجا بیابد.
در آنجا پیوریست خدا را یافت که یک لایه عظیمی از سنگ ها را در دور خود قرار داده تا از حوادث دنیای واقعی در امان باشد.در آنجا خدا برای پیوریست حقیقت آفرینش جهان و حقایق دیگر را بیان کرد و شوالیه هیچ دلیلی برای برای به سوال کشیدن حرف های او نداشت.
شاید خدا یک دروغگو باشد، شاید او در عمق زمین زندانی شده باشد و کسی که دنیا را به وجود آورده نباشد اما Omniknight هرگز ایمان خود را زیر سوال نبرد. مبارزه های او حالا معنی به خود پیدا کرده است و دیگر نمی توان این امر را زیر سوال برد که نیروی فوق العاده ای در وجود او نهفته است و بدون شک این نیرو قدرت زیادی در اختیار همراهانش در جنگ ها می گذارد.