داستان هیرو :
قبل از اینکه هیچ داستان یا افسانه ای گفته شود قبیله خرس های درویدی وجود داشت.آن ها دانا بودند و تمرکز آنها فهمیدن ترتیب طبیعت بود. (آموزش هیرو Lone Druid) نیروهای بزرگ طبیعت شاهد این موضوع بودند و بنابراین به دنبال فهمیدن این اطلاعات از آنها بودند.
سیلا دانای پیر، قبیله سیر و جاستیکار قدم جلو نهادند و به او یک هسته گیاه را دادند و این کلمات را استفاده کردند ” وقتی تمام دنیا به تاریکی فرو رفت،وقتی تمدن ها سرزمین های خود را ترک کردند،وقتی که جهان نابود شد و صحراها آخرالزمان را تشکیل دادند این هسته را در زمین بکار”.
زمانی که او هسته را در دستانش گرفت احساس کرد که زمان برای او دوباره متولد شده و قدرت او دوباره به او بازگشت.دانش بسیار زیادی به ذهن او هجوم آورد.او توانست اراده خود را در واقعیت انعکاس بدهد و با مقداری تمرکز،شکل فیزیکی خود را دوباره به دست آورد.هنوز صدایی ضعیف و گوش های ضالم کلمات هسته را بازگو می کردند و از قدرت بالای آن برای مردمان دیگر سخن می گفتند.
آموزش هیرو Lone Druid
این باعث به وجود آمدن جنگ بین قبیله خرس ها شد.از آنجایی که خانه آبا و اجدادیش در آتش سوخت سیلا هسته را برداشت و به جنگل ها متواری شد.سال ها گذشت و افسانه قبیله خرس ها به فراموشی سپرده شد.
همه سیلا و هسته را فراموش کردندهمه تمدنی که آنها باعث به وجود آمدنش بودند را نیز فراموش کردند. میلیون ها سال سیلا منتظر ماند. منتظر انجام وظیفه خود، منتظر اینکه صلج به قلمروهای همیشه در جنگ بازگردد،او در تبعید و در خفا منتظر پایان همه چیز می ماند تا اینکه وظیفه مقدس خود را به پایان برساند.